92/8/27
4:51 ع
رونمایی از بزرگترین پهپاد کشور با برد 2هزار کیلومتر +عکس
ر ایام سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد قهرمان با حضور سردار حسین دهقان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح "پهپاد فطرس" بزرگترین هواپیمای بدون سرنشین کشور در سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع رونمایی شد.
به گزارش مشرق، در مراسم رونمایی از پهپاد فطرس، سردار دهقان در جمع خبرنگاران طی سخنانی ضمن گرامیداشت سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد و پاسداشت یاد و خاطره شهدای عظیم الشأن این حماسه جاوید، با اشاره به راهبرد وزارت دفاع در روزآمدسازی تجهیزات و امکانات موردنیاز نیروهای مسلح گفت، هواپیمای بدون سرنشین فطرس که امروز شاهد رونمایی از آن بودید، بدست توانمند متخصصان اقتدارآفرین شرکت صنایع هواپیماسازی ایران وابسته به سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع و با همکاری شرکتهای دانش بنیان و مراکز دانشگاهی کشور، متناسب با نیازهای نیروهای مسلح کشورمان طراحی و ساخته شده است.
وزیر دفاع افزود: این پهپاد راهبردی با محموله خود دارای شعاع عملیاتی تا 2000 کیلومتر ، سقف پرواز 25000پا و قابلیت 16 تا 30 ساعت پرواز مداوم قادر است علاوه بر مأموریت های شناسایی و مراقبت با مسلح شدن به موشک های هوا به سطح و انواع راکت ها، مأموریت های رزمی را انجام دهد
92/8/27
5:48 ص
افتخار پادویی
من نوجوان بسیجی ساعت ها تو ستاد خراسان می ایستادم تا شاید شهید نظر نژاد رو ببینم و سلامش کنم و او جواب سلام من رو بدهد. بدون اغراق برای من افتخار بود که من رو به پادویی خودش قبول کند.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
عقل و تدبیر، روحیه حماسی و اوج روحیه عاطفی همگی در شهید محمد حسن نظرنژاد متبلور بود. اینقدر این مرد بزرگ بود که برای همه ی ما پدر به حساب می آمد. به همین خاطر هم بود که بچه ها بابانظر صداش می زدند.
من نوجوان بسیجی ساعت ها تو ستاد خراسان می ایستادم تا شاید شهید نظر نژاد رو ببینم و سلامش کنم و او جواب سلام من رو بدهد. بدون اغراق برای من افتخار بود که من رو به پادویی خودش قبول کند.
حالا تصور کنید 17، 18 ماه بعد به من گفتن که تو شدی فرمانده. من شدم فرمانده شهید نظر نژاد. تصورش هم برایم مشکل بود. فکر کنید که تو دنیای امروز همچین اتفاقی بیفتد. ولی او اینقدر بزرگ بود که اصلا این بحث ها برایش اهمیت نداشت.
واقعا دفاع مقدس و جنگ قطعه ای از بهشت بود. فرماندهی و فرمانبری اصلا معنا نداشت. بالا و پایینی بی معنا بود. با این که من شده بودم فرمانده، هر جا و تو هر جلسه ای که این شهید بزرگوار حضور داشت، جرأت بیان نظر مخالف نداشتم. نه فکر کنید از روی ترس، از بس که این مرد بزرگ بود.
روحش شاد
92/8/27
5:45 ص
یک خواسته از خدا
در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای صورت، اشک می ریخت. می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت خاکریز، من سرم را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای میخورد و همتون می نشستید زمین، من جایی نشسته باشم؟
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید محمد حسن نظر نژاد 2 ویژگی داشت:
اول اخلاص. اخلاص، گوهری بود که در جنگ حسش کردیم و امروز، آن را گم کرده ایم و هرچه می گردیم، پیدایش نمی کنیم.
ویژگی دوم این شهید بزرگوار، اخلاق بود. 36 ساعت قبل از شهادت شهید نظر نژاد، در منزل ایشان در تهران، جلسه ای استثنایی داشتیم. 3 نفر بودیم. من، سردار حسین موسوی و شهید نظر نژاد. ایشان در اتاق قدم میزد و زار زار به پهنای صورت، اشک می ریخت.
می گفت: حاج باقر! جایی سراغ داری در میدان جنگ، پشت خاکریز، من سرم را خم کرده باشم؟ جایی سراغ داری که وقتی توپی، گلوله ای میخورد و همتون می نشستید زمین، من جایی نشسته باشم؟ حاج باقر! تو را به خدا جایی در میدان جنگ دیدی که ترس بر من غلبه کند؟
گفتم نه.
گفت: امروز من درد و دلم با خداست و دستاش رو به سمت آسمان گرفت:
من که اینگونه همه چیزم رو برای تو گذاشتم، حقم شهادت نیست؟!
92/8/27
5:42 ص
ملاقات بعد از 11 سال
در قرارگاه قدس بودیم و در کرخه عمل میکردیم. درست در مسیری که شهدای هویزه مثل شهید علم الهدی عمل کرده بودند. شب عملیات، کمی تاخیر به وجود آمد. چون باید از رودخانه رد می شدیم ...
عملیات بیت المقدس ، 3 مرحله بود که مرحله سومش منجر به آزاد سازی خرمشهر شد. در مرحله اول خاطره جالبی دارم که بازگو می کنم.
در قرارگاه قدس بودیم و در کرخه عمل میکردیم. درست در مسیری که شهدای هویزه مثل شهید علم الهدی عمل کرده بودند.
شب عملیات، کمی تاخیر به وجود آمد. چون باید از رودخانه رد می شدیم و از کانالهای متعدد و امثالهم.
در معبری که من فرمانده عملیاتش بودم، 2 نفر بودند به نامهای مهمان نواز و شیران که از بچه های اطلاعات امنیت و تخریب بودند.
عملیات تاخیر پیدا کرده بود و این 2 نفر، کنار کانال آب ایستاده بودند.
بهشان گفتم: چرا معطلید؟ بقیه درگیر شدند و شما نشدید؟
بعدها آقای شیران برایم تعریف کرد: ما آن شب با هم جر و بحث کردیم که یکی می گفت من باید راه را باز کنم و دیگری می گفت من باید باز کنم. ادامه مطلب...
92/8/27
5:19 ص
92/8/27
5:10 ص