92/8/27
5:48 ص
افتخار پادویی
من نوجوان بسیجی ساعت ها تو ستاد خراسان می ایستادم تا شاید شهید نظر نژاد رو ببینم و سلامش کنم و او جواب سلام من رو بدهد. بدون اغراق برای من افتخار بود که من رو به پادویی خودش قبول کند.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
عقل و تدبیر، روحیه حماسی و اوج روحیه عاطفی همگی در شهید محمد حسن نظرنژاد متبلور بود. اینقدر این مرد بزرگ بود که برای همه ی ما پدر به حساب می آمد. به همین خاطر هم بود که بچه ها بابانظر صداش می زدند.
من نوجوان بسیجی ساعت ها تو ستاد خراسان می ایستادم تا شاید شهید نظر نژاد رو ببینم و سلامش کنم و او جواب سلام من رو بدهد. بدون اغراق برای من افتخار بود که من رو به پادویی خودش قبول کند.
حالا تصور کنید 17، 18 ماه بعد به من گفتن که تو شدی فرمانده. من شدم فرمانده شهید نظر نژاد. تصورش هم برایم مشکل بود. فکر کنید که تو دنیای امروز همچین اتفاقی بیفتد. ولی او اینقدر بزرگ بود که اصلا این بحث ها برایش اهمیت نداشت.
واقعا دفاع مقدس و جنگ قطعه ای از بهشت بود. فرماندهی و فرمانبری اصلا معنا نداشت. بالا و پایینی بی معنا بود. با این که من شده بودم فرمانده، هر جا و تو هر جلسه ای که این شهید بزرگوار حضور داشت، جرأت بیان نظر مخالف نداشتم. نه فکر کنید از روی ترس، از بس که این مرد بزرگ بود.
روحش شاد